سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عاشقانها


بیا برویم رویا ببینیم.

سَرَم کنارِ گرمی رویا که سنگین می‌شود

دیگر حدودِ جهان

حدود نفسهای من است.

سَرَم کنارِ گرمیِ رویا که سنگین می‌شود

دیگر حدود سالهایم

حدودِ کودکی‌های من است.

با این همه خوابم نمی‌آید

تنها زمزمه‌ی مداوم زنجره‌ئی شبزی‌ست

با شعله‌ی صداش، که ولرم و مکرر از تنوره‌ی تیرگی می‌گذرد.

(به قول مادرم شب است دیگر …

اما خوابم نمی‌آید، قسم نمی‌خورم)

باید به کو کنارِ صبح و شام نیامده بیندیشم

باید از هزاره‌ی دوش و ساعتِ صد ساله بگذرم

پس لااقل

تو سکوتِ بی‌پشت و رویِ مرا

پیشه‌ی خاموش واژگان مگیر!

بیا …! بیا برویم رویا ببینیم.


نوشته شده در پنج شنبه 90/5/20ساعت 8:17 عصر توسط نازنین خاطره یه دوست ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت