تقدیم به تو ؟؟؟؟؟؟؟ جونم به خاطر تو خورشید راقاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم به خاطر تو اقیانوسها را در فنجانی نقره گون جای می دهم به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم به خاطر تو می توان چون کودکی لجوج سلام معطر سیب ها را ناشنیده گرفت به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را چون نهری گوارا مزه مزه کرد و به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت نازنینا! وقتی تو مثل یک زمزمه صمیمی در خلوت کوچکم حضور داری وقتی تو دستهایم را از لمفونی باران می انباری وقتی تو دل ناموزون مرا می خوانی احساس می کنم صبح به شمایل توست.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |