عاشقانها
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد من که می دانم که تا سرگرم بزم و شادی ام مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد پس چرا عاشق نباشم؟ پس چرا عاشق نباشم؟ من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست من که می دانم اجل ناخوانده و بیدادگر سر زده می آید و راه فراری نیست نیست پس چرا عاشق نباشم؟پس چرا عاشق نباشم؟
نوشته شده در شنبه 90/5/22ساعت
8:18 صبح توسط نازنین خاطره یه دوست ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |