که گلی با چشمی سَرَم کنارِ گرمی رویا که سنگین میشود دیگر حدودِ جهان حدود نفسهای من است. سَرَم کنارِ گرمیِ رویا که سنگین میشود دیگر حدود سالهایم حدودِ کودکیهای من است. با این همه خوابم نمیآید تنها زمزمهی مداوم زنجرهئی شبزیست با شعلهی صداش، که ولرم و مکرر از تنورهی تیرگی میگذرد. (به قول مادرم شب است دیگر … اما خوابم نمیآید، قسم نمیخورم) باید به کو کنارِ صبح و شام نیامده بیندیشم باید از هزارهی دوش و ساعتِ صد ساله بگذرم پس لااقل تو سکوتِ بیپشت و رویِ مرا پیشهی خاموش واژگان مگیر! وقتی قلبم بی تو گریونه به خواب رفتمت از بسته های خالی قرص به دوست داشتنم بین ِ دوستش داری! به خواب رفتمت از گریه های تکراری تماس های کسی ناشناس از خطّ ِ … به استخوان ِ سرم زیر حرکت ِ مته که می شود به رگ و پوست، از تو تیغ کشید که می شود به تو چسبید و بعد جیغ کشید که می شود وسط ِ وان، دچار فلسفه شد که زیر آب فرو رفت… واقعا خفه شد! که مثل من، ته ِ آهنگ ِ «راک» گریه کنی! جلوی پاش بیفتی به خاک… گریه کنی که می شود چمدانت شد و مسافر شد میان دست تو سیگار بود و شاعر شد که می شود وسط سینه ات مواد کشید که بعد، زیر پتو رفت و بعد داد کشید… به چشم های من ِ بی قرار تکیه زد و به این توهّم دیوانه وار تکیه زد و که دیر باشم و از چشم هات زود شود که مته در وسط ِ مغز من، عمود شود! که هی کشیده شوم، در کشاکشت بکشم که هرچه بود و نخواهد نبود، دود شود… قرار بود همین شب قرارمان باشد که روز خوب تو در انتظارمان باشد قرار شد که از این مستطیل در بروی قرار شد به سفرهای دورتر بروی قرار شد دل من، مُهر ِ روی نامه شود که در توهّم این دودها ادامه شود که نیست باشم و از آرزوت هست شوم عرق بریزم و از تو نخورده مست شوم که به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ که به سلامتی گوسفند قبل از مرگ که به سلامتی جام بعدی و گیجی که به سلامتی مرگ های تدریجی که به سلامتی خواب های نیمه تمام که به سلامتی من… که واقعا تنهام! که به سلامتی سال های دربدری که به سلامتی تو که راهی ِ سفری… صدای گریه ی من پشت سال ها غم بود صدای مته می آمد که توی مغزم بود صدای عطر تو که توی خانه ات هستی صدای گریه ی من در میان بدمستی صدای گریه ی من توی خنده ی سلاخ! صدای پرت شدن از سه شنبه ی سوراخ صدای جر خوردن روی خاطراتی که… ادامه دادن ِ قلبم به ارتباطی که… به ارتباط تو با یک خدای تک نفره به دستگیری تو با مواد منفجره به ارتباط تو با سوسک های در تختم که حس کنی چقدَر مثل قبل بدبختم که ترس دارم از این جنّ داخل کمدم جنون گرفته ام و مشت می زنم به خودم دلم گرفته و می خواهمت چه کار کنم؟! که از خودم که تویی تا کجا فرار کنم؟! غریبگی ِ تنم در اتاق خوابی که… به نیمه شب، «اس ام اس»های بی جوابی که… به عشق توی توهّم… به دود و شک که تویی به یک ترانه ی غمگین ِ مشترک که تویی به حسّ تیره ی پشتت به لغزش ِ ناخن به فال های بد و خوب پشت یک تلفن فرار می کنم از تو به تو به درد شدن به گریه های نکرده، به حسّ مرد شدن فرار می کنم از این سه شنبه ی مسموم فرار می کنم از یک جواب نامعلوم سوال کردن ِ من از دلیل هایی که… فرار می کنم از مستطیل هایی که… فرار کردن ِ از این چهاردیواری به یک جهان غم انگیزتر، به بیداری… دو چشم باز به یک سقف ِ خالی از همه چیز فقط نگاه کن و هیچ چی نپرس عزیز! به خواب رفتنم از حسرت ِ هماغوشی ست که بهترین هدیه، واقعا ً فراموشی ست
بلبلی با گوشی
…رنگ زیبای خزان با روحی
…نیش زنبور عسل با نوشی
کارهمواره باران با دشت
برف با قله کوه
رود با ریشه بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمه ای با آهو،برکه ای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
وشب و روز و طبیعت با ما
بیا برویم رویا ببینیم.
ابرای غم پره بارونه
دنیای من دیگه ویرونه
ای دل ای دل
تنها موندم
با دل دله دیووونه
دنیام دنیام مثه زندونه
وقتی قلبم بی تو گریونه….
سر راهم نه یک میخونه مونده
نه ساقی مونده نه پیمونه مونده
ازاون مرده تو با اون قلب مغرور
یه عاشق بادلی دیوونه مونده
عاشق رسوا
دیوونه ترینم من
کاشکی بی تو
دنیارو نبینم من
ای دل ای دل
ای دل دله دیوونه
دنیام دنیام مثه زندونه
وقتی قلبم بی تو گریونه
فقط نگاه کن و بعد هیچ چیز نپرس
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |