دل شکستن به روایت شاعران: نباید دوستان را دل شکستن که چون بشکست نتوان باز بستن (اوحدی مراغه ای) دل من می شکند هر کجا اشک یتیمی رنجور حالت دختر زشتی که ز شرم مادر داغ به دل
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم وه که با این عمر های کوته بی اعتبار آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر انتظار تو فقط مال منه سهم من از تو افسوس ترو نداشتنه همه با هم دیگه هستن همه خیلیا رو دارن یکی هست که وقت گریه سر رو شونههاش بزارن ولی من از همه دنیا ترو داشتم، ترو داشتم وقتی گریه میکردم سر رو شونت میذاشتم همه تنهائیامون مال هم بود ، مال هم بود هرچی باهم دیگه بودیم ، واسه من خیلی کم بود انتظار تو فقط مال منه سهم من از تو افسوس ترو نداشتنه داشتنه تو قوت پرواز برای این بال شکسته است بودن تو جرات لبخند صدای این لبهای بسته است دارم از عطش میمیرم ، ابر من کجا میباری ؟ تن من خشکید و پوسید تو به سبزهها میباری انتظار تو فقط مال منه حرف های دلت را خواندم و چقدر به دلم نشست نمی دانی وقتی میفهمی که یک نفر هست که می توانی به شانه هاش تکیه کنی و راحت با او حرف بزنی چه حس خوبی بهت دست میده حس می کنم خوشبخت ترین آدم دنیا هستم چون عشق تو رو دارم و این برام کافیه ، دیگه نا امید نیستم دیگه غمگین نیستم دوست دارم شاد ترین آهنگ دنیا رو بشنوم دوست دارم زیبا ترین جمله ها رو برای تو بنویسم اما افسوس که همه کلمه ها برای وصف تو از ذهنم فرار می کنند چون قدرت توصیف تو رو ندارند دلم با وجود بودن آدم های زیادی که در اطرافش بو د بد جوری تنها بودوغمگین اما وقتی تو اومدی دلم به در خانه ی دل تو اومد در زد در روکه وا کردی دید نگاهت با او آشناست حرفت انگار از تو دل اون وازدهن تو خارج می شه . وابستت شد ، عاشقت شد ، دیوانه ات شد و حالا در جواب این حرف های قشنگت که می دونم از ته دلت سرچشمه گرفته نمی دونم چی بگم! چی جور ی سپاس گذار این همه لطف و محبت تو باشم باز مثل همیشه فقط یه جمله می گم: عزیزم تو بهترینی،دوستت دارممحمد رضا
که زیک لرزش اشک
بر رخ رهگذری
یا ز نالیدن مادر به فراق پسری
دل من می شکند
چه کنم دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
می چکد بر سر مژگان سیاه
هر کجا چشم زنی غمزده با یاد پسر مانده به راه
در مزاری که زنی ناله کند در عزای پسرش
یا یتیمی که کند گریه به سوگ پدرش
جانم آید به خروش
ور ببینم پر خونین کبوتر را
یا یکی بچه گنجشک که بشکسته پرش
دل من می شکند
حالت دخترکی کوچک و تنها و فقیر
که به حسرت کند از شیشه اشک به عروسک نگه گاه به گاه
وز دل تنگ کند ناله و آه
ناله پیرزنی غمزده و دست تهی
که ندارد نفسی
ضجه مرغ اسیر
که کند ناله به کنج قفسی
هق هق مرد اسیری که بلا دیده بسی
رو ندارد به کسی
دل من می شکند
هر کجا در نگه تازه نهالانی خرد
از ستیز پدر و مادر خشم آلوده
می وزد بوی طلاق
وز پراکندگی غافله ای برخیزد
در سرا بانگ فراق
آن زمانی که بدنبال شهید
سینه می کوبد و می نالد و می گرید زار
همچنان ابر بهار
یا زمانی که نشیند در اشک
بر سر سنگ مزار
و به فریاد کند نام پسر را تکرار
دل من می شکند
چه کنم دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
چه دل است این دل من
دلم از ناله مرغان چمن می شکند
ز خیال غم مردم دل من می شکند
دلم از داغ شهیدان وطن می شکند
چه کنم دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |